![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
بـبـینـید گـیـسوی پُـر تـابِ ما را ببـینـیـد جـوش مـیِ نـاب مـا را ندارد ظهورش در عـالم نظیـری جنون چاک کرده گریبانِ ما را قیامت ندیده است طوفـان ما را سـر آوردهام تا سـرم را بگـیـری پُرم کردهای با سبوی دو چشمم که ششگوشه شد آرزوی دو چشمم کنارت ندارم بجـز سـر به زیری حضرت عباس علیه السلام خدا با تو وا کرده درهای خود را به گِردت دوانده قمرهای خود را چه نور عظیمی چه شاه و وزیری زمانی که میدان نفس گیر میشد زمانی که لشگر سرازیر میشد تو سلطان میدان درآن زَمهریری به میدان رسیدی و عالم به پا شد که با تو خـدایِ مجـسّم به پا شد تو مانـند مولایـی و در غـدیـری اگر بـار دیـگـر قـدم را بکـوبی بـهـم دستـگـاه سـتـم را بکـوبـی الا نـور عـیـنی و بـدرالـمُـنـیـری امام سجاد علیه السلام خـدا آرزویِ عـلـی را بـر آورد حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد تو حُسنِ قـدیـمی و خیـر کـثـیری اگـر ما به یـادت اگر یـادِ مـایی تـو آرامـش حــیــدرآبــاد مـایـی تو ایـرانـی و قـبـلـۀ این مسیـری کـشـیـدم بـرای تـو کــربـبـلایـی شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی کـشـیـدم خودم را فـقـیـر فـقـیری اگر عـمهات تکیه گاهت نمیشد اگر بیـنِ آتـش پـنـاهـت نـمیشد تو جان داده بودی زمانِ اسیـری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
امشب شب نـزول تـمام مـلائک است باور کـنید بخت، به کـام ملائک است هـم کـوثـر ولایـت و هـم بـادۀ بهـشت پیوسته بحربحر به جـام ملائک است بــارد بـرات عـفــو الـهـی ز آســمـان صبح قیامت است، قـیام ملائک است بر هـر ملک که مینگرد از چهار سو چشمش به ماه روی امام ملائک است امشب ز صدهزار شب قدر، بهتر است قـنـداقـۀ حسین بـه دسـت پـیـمبر است ملک وسیع حق، یم عفو و عنایت است لبـریـز، آسمـان ز فـروغ ولایـت است هر سورهای که مینگرم صورت حسین هر آیه در ولادت او یک ولایت است نور حسین، ارض و سما را به بر گرفت این نور، همچو نور خدا بینهایت است دوران تیرگی و ضلالت به سر رسید امشب شب طلوع چراغ هـدایت است این شمع جـمع محـفـل اولاد آدم است این کشتی نجـات غـریقـان عـالم است پـیغـمبـران همـه شـده محـو نظارهاش صف بستهاند دور و بـر گـاهـوارهاش این است آن سپهر ولایت که وقت صبح خورشید و ماه گشته به دور ستارهاش خلـق زمیـن و اهـل سمـاوات، تـا ابـد مرهون لطف و مرحمت بیشمارهاش بالله عجیب نیست که در روز رستخیز دوزخ بهشت گـردد، با یک اشـارهاش در روز حـشر با کَـرَم خود چهها کند ترسـم ز نـار، قـاتـل خود را رها کـنـد ملک وجود بسته به یک تار مـوی او گل کرده بوسههای محـمّد به روی او این است کعـبـهای که تـمامیِّ کائـنات بگرفـتـهانـد دست تـوسـل به سـوی او صورت نهد به خـاک قـدمهـاش آبـرو تـا کـسـب آبــرو کـنــد از آبــروی او هرجـا کـه انـبـیـا بـنـشـیـنـنـد دور هـم باشد چراغ محفـلشان گفـتو گوی او باید نـدا دهـیم کـه عـالـم حسینی است بالله قسم! رسول خـدا هم حسینی است خُرّم کسی که در دو جهان با حسین زیست گمراه، آن کسی که امامش حسین نیست این است آن امـام شهیـدی که همچنان بایـد شب ولادت او هم بر او گـریست ایـن کـشتـۀ خـداست وگرنـه بـرای او بعد از چهارده صده این هایوهو ز چیست؟ داده نشـان بـه قاتل خود هم ره بهشت یالعجب! خدای بزرگ! این حسین، کیست؟ یک بـنده و هـزار خصـال خـداییاش در عـین بـندگیست جـلال خـداییاش خـوبــان روزگـار هـمـه خـاک راه او آزادگــیسـت عــبــد غــلام سـیــاه او فـرهـنگ ما نتـیجـۀ صبـر و مقـاومت دانـشـگــه تـمــام مــلــل قــتـلـگــاه او مـن منکـر شـفـاعـت او نـیـستـم ولـی کـافیست بر نجات همه یک نگـاه او تنهاترین امام بزرگی که بود و هست در عـین بیکسی همـه عـالـم سپـاه او بی او غریب و بیکس و تنهاست عالمی یـارب! مبـاد سایـۀ او کـم شــود دمـی پوشیده شد به پیکر توحـیـد، جوشنـش قـرآن ماست مصحف صدپـارۀ تـنـش خواهیـد دیـد روز قیــامت ز چـار سو ریـزد بـرات عـفــو الـهـی ز دامـنـش در روز حشـر، زخـم شیهدان عالـماند گلهای سرخ روی خدایـی ز گلشنش از بس از او کرامت و قدر و جلال دید کفو کریم خوانـد بـه گـودال، دشمنـش کی غیر او که داغ عطش بود بر لبش با کام تشنه آب خورانـد بـه مرکـبش؟ ما بیقـرار او شدهایم این قرار ماست هرجا که هست خاک ره او مزار ماست تا بر حسین، سینۀ خـود سرخ کردهایم فـردا لبـاس سینهزنـی افـتخـار ماست چون دعبل و کمیت و فرزدق تمام عمر فریاد یاحسین همـان چوبِ دار ماست بر سنگ قبر مـا بنویسید و حک کنید ذکر حسین تا صف محشر شعار ماست روز ازل که آب و گـل ما سرشته شد نامش به صدر لـوح دل ما نـوشته شد نـام حسیـن نـزد خـدا اسـم اعظم است خـون گلـوی تـشنـۀ او اشک آدم است خواهی اگر درست بدانی حسین کیست قــرآن روی قـلب رسول مکـرم است بر خون پاک او که نیفتد دمی ز جوش تنهـا خدای عز و جل صاحب دم است خوننامـۀ شهادت او بـاغ لالـههـاست یک برگ آن به لطف خدا نخل میثم است در پـای نـخـل او بـنـشیـنـیـد دوستان! زین نخل سرخ میـوه بچـیـنید دوستان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
روزِ اَلَست، روزِ ازل، لحظههای عشق روزی که آفریده شد عالم برای عشق روزی که آفـریـنـشِ گـیـتی تـمـام شـد آغاز شد به دستِ خدا ماجـرای عشق بودیم گرچه در دلِ سر گـشتگان ولی کـم کـم شـدیـم بینِ همه آشنـایِ عـشـق چـشمی میانِ آن همه ما را سـوا نمود دل را ربود و داد دلـی مبتـلای عشق دستی به روی شانۀ مان خورد و ناگهان ما را صدا نمود کسی با صدایِ عشق روز اَلَـسـت لـحـظـۀ آغـازِ عــاشـقـی ما را خـدا نمـود اسـیـرِ خـدایِ عـشـق عکـس خـدا نـشـستـه بر آئـیـنههایـمان هستی بهـانـه بود که سِـرّی بیان شود مـستی بهانه بود که ساقی عـیان شود خلقت ادامـه یافت و رازی گشوده شد تا معـنـیِ وجـودِ زمیـن و زمـان شود با دستِ غیب وقتِ ظهورت نوشت عشق وقـتـش رسیـده نوبتِ دیـوانـگـان شود قلبِ مدیـنه میطـپـد از خـاکِ پـایِ تو جـاروکـشِ هـمـیـشـۀ این آستـان شـود حتی بهشت با سرِ مژگان رسیده است تا قـبله گاهِ وسعتِ هفـت آسـمـان شود تو حـیدری، تو فـاطمهای، تو پـیمبری بیتو هـزار گـوشۀ دنـیـا صفـا نداشت حتی بهشت بی تو که این جلوه را نداشت گیرم هـزار کعـبـه خـدا خلـق مینمود چنگی به دل نمیزد اگر کربلا نداشت حتی زِ معـجـزاتِ مـسیحـا خـبر نـبود مُـشتی اگر زِ خاکِ قـدومِ شما نداشت بیتـو هـوایِ خـانۀ زهـرا گرفـتـه بود این قـدر جلوه جـاذبۀ مرتضیٰ نداشت شکرِ خدا که خانۀ تان هست رویِ خاک ور نه زمینِ تیره که دارالـشفـا نداشت مـجـمـوعـۀ خَـصـائِـلِ بیانـتـهـا شُدی گیرم بهار نیست دَمی جانفزا که هست گیرم بهشت نیست غبارِ شما که هست بر خِشت خِشتِ کعـبه نویـسید با طـلا گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست در ازدحامِ خـیلِ گـدا جا اگر کم است تشریف آورید دو چشمانِ ما که هست جـایـی اگـر نبـود خـدا را صـدا کـنـید باب الجواد و سایۀ ایوان طلا که هست کوتاست سقفِ عالم اگر وقتِ پَر زدن غم نیست، رویِ گنبد و گلدستهها که هست خوش گفـتهاند قطره که دریا نمیشود تـو آمـدی قـیـامـتِ کُـبـریٰ رَقَــم زدی بـر تـارُکِ هـمیـشـۀ عـالـم عَـلَـم زدی میخواستی که رشک برند دیگران به من زلـفِ مـرا گِـره به نـسـیـمِ حـرم زدی حِـس میکـنم میانِ دلـم بـویِ سیب را از آن زمان که در حرمِ دل قـدم زدی میخـواستی که شعله بگـیریم بیاَمان آتش به جانِ هـر غـزلِ مُحـتـشم زدی با شیر، طعـمِ روضۀ تان را چـشیـدهام وقـتی سَری به چـشمِ تـرِ مـادرم زدی مجنونِ کوچههای غَمَم، دستِ من بگیر تو تشنه و دریغ زِ یک جـرعه آب، آه تو تـشنه و تـمـامیِ صحـرا سـراب، آه در زیرِ نـیـزههایِ شکـسته نهان شدی با زخـمهـایِ تـازه تـر و بیحـساب، آه یک سو صدایِ العطش آرام میرسید یک سو صدایِ هِلهـلهها در شتاب، آه یک سو صدایِ ضَجـۀ زینب بلند بود یک سـو صدایِ مـادرت اما کـباب، آه یک سو عَلَم به خاک و علمدار غرقِ خون یک سو به خون نشسته عزیزِ رُباب، آه کم کم نـگـاه بر بـدنـت سخـت میشود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
آمد از جـانب حـق سبـط پـیمـبـر امشب عرش و فرش از قدمش گشت منوّر امشب کوریِ هرچه حسود است به پیغمبر ما آمـده آیـهای از ســورۀ کــوثـر امـشـب رحمتِ واسعهاش کون و مکان را پُر کرد حاضرم من به هوایش بدهم سر امشب عاشـقـان میـکـده بـاز است بـیایید اینجا هـمگـی سـجـده نمائـیـم به دلـبـر امشب انـبـیـا از جـلـوات نگـهـش مست شدنـد ساقی مـیـکـده بـاشد گـل حـیـدر امـشب نام او حک شده در گوشۀ عرشُ الرّحمن نـام او جـلـوه کـنـد در همه جای قـرآن جـبـرئـیل نـیز شده خـادم دربـار حسین عالمی مست شده از گل رخسار حسین نـام او مـایـۀ آرامـش قـلـبـم شـده اسـت دلـم از عـالـمِ ذَر بـوده گـرفـتـار حسین ز ازل هرکه شده عـاشـق زهـرا، بـوده نوکر و ریزه خور و عبد علمدار حسین گرچه عمری است که در خانۀ او سربارم دلخوشم من که شدم خار به گلزار حسین امشب از یُمن وجودش همه را میبخشند آمـده تــوبـه کـنـد بـنــدۀ فــرّار حـسـیـن ذکر و تسبیح ملائک همه جا هست حسین ذکرِ العفو، در این ماهِ خدا هست حسین هرکسی بر اثر گریه به او بـدبین است به خود حضرت ارباب قسم بیدین است روز و شب عاشق او اهل بُکاء است بر او روز با گریه که آغاز شود شیرین است امشب از زمـزمـۀ اهل سماء فـهـمـیـدم آن که من را دمِ میخانه کشیده این است در دلم خوب نظر کردم و با خود گفـتم عشق من بر پسر فاطمه از دیرین است به خـدا گـوشۀ شش گوشۀ او جان دادم آنقَدَر حال و هوای حرمش سنگین است عـاشـق صـحـن و سـرایِ حـرم اربـابم بـه هـمـه فـخـر کـنـم بـر کـرمِ اربــابـم بر درِ خوان کرم شکـر کنان میگردیم فـارغ از هـمـهـمـۀ آدمـیـان مـیگـردیـم مُـردهایـم از گـنه اما شب میـلاد حسین مثل فطرس همگی در پیِ جان میگردیم هرچه خیر است فقط از طرف ارباب است روز و شب محضر او سجده کنان میگردیم به خدا رازق ما نیست به جز دخـتر او آب در کوزه و ما تـشنه لـبان میگردیم هر کسی طعنه به ما زد دمِ محشر بیند دور اربـاب همه سیـنـه زنان میگـردیم آفــریــدنــد مـرا تـا کـه گـدایـش بــاشـم خادم و نوکر آن صحن و سرایش باشم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
منكه هـستم سائـلى بر خوان انـعـام شما از ازل شیـرین شده كـام من از نام شما اینكه من دیوانه باشم آن هم از عشق خدا بـوده در آغـاز خلـقـت حُـسن اقـدام شما گر شكـسته بال میخواهى بیا بنگر مرا فـطرسى بشكـسته پر هـستم سر بام شما اى كه گفتى آب كم جو تشنگى آور به دست اى كه میریزد عـطش از بادۀ جـام شما تشنگى خواهم من امشب اى خداى تشنگى تا كه جان خود فـدا سازم براى تـشنگى بیسر و سامان شدم تا كه تو سامانم دهى كافر محضم من امشب تا كه ایمانم دهى بـیسـوادم بهـره از قـرآن نـدارم ذرّهاى آمـدم اى روح قـرآن فـهـم قــرآنـم دهـى زنـدۀ جاوید گردد هر كه باشد كُـشتهات دوست دارم تا بمیرم از دمت جانم دهى فطرسم، حُرّم، گنه كارم، پشیمانم حسین آمدم تا طعـم شیـریـنى ز گــفـتارم دهـى احـتـیـاج من نـدارد انـتهـا اى ذو الـكـرم میبـرم نام تو را تا كه شود اینجا حـرم اى كه هستى محور حُبّ و ولاى اهلبیت عـشق تو ما را نمـوده مبـتـلاى اهلبیت بیتو نـامى از خـدا هم در میان ما نبود بیتو میافـتاد از رونـق صداى اهلبیت اى كه مردانه دل از پروردگارت بُردهاى نیست عاشق بر تو مانند خـداى اهلبیت تا كه نامت میشود جارى به لب ها یا حسین جمع ما گیرد دگر حال و هواى اهلبیت گر نبودى اسم غـفّـار خـدا معـنا نداشت عفو و رحمت در میان هر دوعالم جا نداشت شد مـدیـنـه كـربـلا تا كه به دنـیـا آمـدى مـادرت شد مبـتـلا تا كه به دنـیـا آمـدى مصطفى شد بوسه چین از حنجر و حلقوم تو چـشمها شد پُر بـكـا وقـتى به دنـیا آمدى گفت این طفل ازمن است ومن ازاویم بینِ جمع رازهـا شـد بـرمـلا وقـتـى به دنـیا آمدى بهترین معناى رحمان و رحیم امشب بود میدهـد عـیدى خـدا وقـتى به دنـیا آمدى عید عفو و رحمت آمد عید غفـران آمده ذكر تسبیح ملك زین پس حسین جان آمده رمز صبر انبیاء عشق تو بوده یا حسین نام تو صاحبدلان را دل ربوده یا حسین میهمانى خدا گر خاص میشد بر رُسُـل حق پذیرایى به روضه مینموده یا حسین اولین بارى كه باب توبه واشد در جهان نام زیباى تو این در راه گشوده یا حسین هر كه را حق از براى بندگى كرده جدا نام تو بر قلب و جان او سروده یا حسین جز سعادت نیست عاشق بر رُخ ماهت شدن جز شهادت نیست راه خاك درگاهت شدن حق آن لحظه كه بوسیده پیـمبر حنجرت حق آن شورى كه افتاده به قلب مادرت حـق بـابـایت عـلى و گـریـۀ مـردانـهاش حق آن جمعى كه گردیده سراسر مضطرت حـق جـبریل و سـلامـى كه ز بـالا آورد حق فطرس آن دخیل گـاهـوار اطهـرت حق آن شیرى كه از كام پیمبر خوردهاى حق اسمى كه تو را گشته نصیب از داورت یك گره بر دل بزن تا صد گره را واكنى زشتى ما را به زیـبـایى خود زیـبا كـنى
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
مینویسم عشق و بیتردید میخوانم جنون هرکسی دلـدادهتـر السابـقـون السابـقـون مینویسم عشق و بیتردید میخوانم حسین عـاقـلان دانـند، لـکـن اکـثـراً لایـعـقـلون این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا سرنوشت ماست پس انا الـیه الراجعـون صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون پـرچـم او از ازل بـالاسـت؛ بـالا تـا ابـد باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینۀ پیغمبر است و قلب زهـرا جای تو گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست گرچه خیلیها به ظاهر کربلا هستند لیک باطناً امشب مدینه کـربلای دیگری ست چار تن از پنج تن در گرد یک گهوارهاند در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست خنده گریه خنده گریه خنده گریه خنده اشک بیت مولا غرق اشک و خندههای دیگری ست شیر از انگشتهای وحی مینوشد حسین سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینۀ پیغمبر است و قلب زهـرا جای تو عشق او جاری ست حتی در مرام اهلبیت میتوان فهـمیـد این را از کـلام اهلبیت ساغر لبهای هر معصوم میگوید حسین بسکه لبریز است نام او ز جـام اهلبیت هم شتابش بیشتر هم اینکه جایش بیشتر کـشتیاش هم فـرق دارد با تمام اهلبیت در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین سفرهای که پهن میگردد به نام اهلبیت روز و شب بر او درود حق درود اهلبیت روز و شب بر او سلام حق سلام اهلبیت زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینۀ پیغمبر است و قلب زهـرا جای تو تا که میخوانم تو را هر دیده میبارد تو را از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را در روایت هست هر که دوستش دارد خدا در دلش چون داغی از یک لاله میکارد تو را عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیدهام از گریبانش چنان خورشید میآرد تو را ما نه؛ فرزند پیـمبـر میشود قـربـانیات هستیاش را میدهد تا که نگه دارد تو را جامـهات را آسـمانیها عـوض کردند تا سخـتی رخـت زمیـنـیها نـیازارد تو را زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینۀ پیغمبر است و قلب زهـرا جای تو اشک میریزیم و با ذکرت عبادت میکنیم باز هم از راه دور عرض ارادت میکنیم ما همه بیمارهای دوری از شش گوشهایم بین هیأتها ز یکدیگـر عـیادت میکـنیم زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را ما به این دوری مپنداری که عادت میکنیم عـالـم نــوزادی مـا فــرق دارد با هـمـه ما برایت گریه از وقت ولادت میکـنیم هر غمی دیدیم، فرمودند فـابک للحسین بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت میکنیم زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو سینۀ پیغمبر است و قلب زهـرا جای تو
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
تـو را آفــریــده بــرای خـودش تـو را بُـرده تا ابـتـدای خـودش تو مـحـو خـدایـی و او محـو تو شده غرق در جـلوههای خودش هر آن جا خـدا بـوده تو بـودهای تو را بُرده او پا به پـای خودش تو را میپرستم اگر میل اوست به تن کرده بر تو ردای خودش تو رازق، تو غافر، تو نعم الامیر نشانـده تو را پس بجای خودش نـمـازی بـخـوان تـا خـدا بشنـود ز لبهای سرخت صدای خودش نه ایـنکه خـدا خـون بهایت شده شد اصلا خودش خون بهای خودش نه تنها مسیـحی که حتی مـسیح بگیـرد ز دستـت شـفـای خودش نگاهت به هر کس که افتاده است نـوشتـه دلـش را گـدای خـودش
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
تا میان عاشقـان ما هم سـری پیـدا کنیم بایـد از خـوبان عـالـم دلـبـری پیدا کنیم در مسیر قرب لحظه لحظه باید پیش رفت باید از این حـال، حال بهـتری پیدا کنیم راههایی رفتهایم و یک به یک بن بست بود وقت آن گردیـده راه دیگری پـیـدا کینم چشمۀ جوشان همیشه مـایۀ آبادی است پس سحر باید که چشمان تری پیدا کنیم فطرس آمد پر گرفت از تو به ما هم یاد داد بایـد از دست شما بال و پـری پیدا کنیم هفت شهر عشق را گشتیم و اینجا آمدیم ما کجا بهـتر ز تو تاج سری پیدا کنیم؟ ما برای چشم و قلبی که در آن عشق تو نیست عاقبت یک روز باید خنجری پیدا کنیم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
ای عاشقان! خورشید در آئینه گل کرد نور خدا، در کوچه باغ سینه گل کرد عالم مُعطّر شد ز نـور عـصمتی سبز نـور کـمـال حـضرت آئـیـنه گـل کرد شـوریــدگـان عـشـق! بــوی یــار آمـد مـهـر جـمـال دلبـر دیـریـنـه گـل کرد زد خـنده خـورشید شهادت بر شب ما خون خدا، ای عاشقان! دوشینه گل کرد بـوی خوش معـصوم پنجم منـتشر شد مـاه مـدیـنـه، در شب آدیـنـه گـل کـرد شکر خدا، شب رفت و فجر صادق آمد ای عاشقان! خورشید در آیینه گل کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
بیا به سـاحت خـورشیـد اِنَّـمـا بـرویـم به دیـدن گــلی از گـلشـن کـسـا برویم مدینه گشته چراغان ز نـور بارقـهاش زده است دست تمنا شفق به صاعقهاش جهان به دُرج ولایت یکی گوهر دارد بــه گـاهـوارۀ عزّت عـلـی پـسر دارد ببین به خانۀ زهرا حضور فوج ملک گرفته راه سما را خـروش موج ملک مـهـی ز گـسـتـرۀ آسـمـان فـرود آمــد بــه گـوش بـادیـه آوای رود رود آمـد کسی که خُلد برین را خدا به نامش کرد مَلک زمین و زمان انس و جان سلامش کرد کسی که جلوۀ حق در فروغ رویش بود نشــان بوســۀ مستانـه بر گـلویش بود ندیده چشم دو عـالـم چنـین طـلایـۀ او نشسته شـاخۀ طـوبـی به زیر سایۀ او به ابر گفتم از او چشم مهربان تر کیست ز شرم، صاعقه زد، هرکجا رسید گریست تو ای ترانۀ رودی که جاری عشق است صفا ز یمن تو اندر صحاری عشق است صـدای سبـز تو میآید از دل صحـرا چه با صفا شده ای گل ز تو گل صحرا نهفـته زورق عزّت به مـوج سینـۀ تو شـرف نشسته چه مستانه در سفینۀ تو بسیـط مهـبـط تو جـلـوۀ بهـاران است رهین منّت خاکت بهشت رضوان است نه اینکه ساقی ایمان اسیر جـام تو شد هزار یوسف مصری یکی غلام تو شد اگر به نام تو آدم لـبـش نـمـیجـنـبـیــد چگونه عفو خدا را به چشم خود میدید نجات نوح ز طوفان ز خیر و برکت توست جهان و هرچه در آن است مات هیبت توست کلام معـجـز صد مـوسی کـلیـم تـویی طلایـه دار کـرامت تویی، کـریم تویی گرفته فطرس اگر پَر ز یُمن مقدم توست هزار چشمۀ احسان به چشم زمزم توست فـدای مقـدم پاکـت جهان و هستی بـاد بنازمت که دلت پُر ز حـق پرستی باد به(آذری) نظری کن توای بصیرت عشق ببخش رزق دلش را تو هُرم طینت عشق
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب خروج سیدالشهدا علیه السلام از مدینه
حضرت عشق در پناه خـدا بـسـلامـت بـرو سـفــر آقــا آمـدیـم از بـرای بـدرقـهات هـمـۀ ایـل مـا فــدای شـمــا راهی شهر مکهای خیر است حجّـتان بیخطـر بدون بـلا دختران تو یک به یک مریم پسران تو یک به یک عیسی قاسم آورده با خودش نجمه اکـبر آورده با خودش لیـلا همه سیراب مشک آب عمو هـمه مـدیـون غـیـرت سـقـا چه حیایی چه عصمتی دارد جـان فـدای سه سالـهات آقا میفـرستی رباب را مـروه شیرخواره میآوری به منا خواهرت را خودت سوارش کن محملش را درست کن اینجا ذرهای خاکی است چادر او گریه اصلا برای چه حالا؟! نکـند رفـتهای به روز دهم نکـند رفـتـهای به کـربـبـلا در شلـوغـی مفـرط گـودال تـشنـهای ذبـح میشود تـنها بدنـش زیـر نـیـزهها مـانـده سـرش امـا به دامـن زهـرا پیش چشم حسین یک لشگر میرود سمت خـیـمۀ زنها گـوشواره ز گوش میافـتـد چند خلخـال میرود یـغـمـا وای از قـتل عام آل رسول وای از داغ روز عـاشـورا
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مصائب خروج سیدالشهدا علیه السلام از مدینه
حـسيـن قـافـلـهات نـيّـتِ سـفـر دارد تو ميروی و خدا از دلت خبر دارد برای بدرقه اُمّ البنـين هم آمده است به جای مادرتان دست بر كمر دارد مسيرجاده زیاد است و دخترت كوچك برای دختر تو اين سفـر خطر دارد برای قـاسـم از ايـنجـا زره بـبـر آقا براي پيكـر او سنـگـهـا شـرر دارد بيا برای خـودت هم كـفـن بخـر آقا ثواب دارد عزيزم كجا ضرر دارد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در خروج از مدینه
وداعـی تـلـخ کـردم بـا پـیـمـبـر نـهـادم صـورتـم بـر قـبـر مـادر دلـم تـنـگ حـسـن شد ای خـدایا بـقــیـع رفــتـم بـرای بـار آخــر **************** ببین زینب امانی بر تـنـم نیست دگر چاره به غیر از رفتنم نیست چنان در این سفر غارت شوم من که حتی بنگری پیـراهـنم نیست **************** نـوایـی مـیزنـد آتـش به سـیـنه رود هـمـراه بـابـایـش سـکـیـنـه رسد روزی که بیبـابـا بـیـایـد! خـداحـافـظ، خـداحـافـظ مـدیـنـه **************** دل بـی تـاب را تــابــی بــیــاور شـبـم تـاریـکِ، مـهـتـابـی بیاور شـده اُمُّ الـبَـنـیـن وقـت جــدایـی بــرای بـــدرقــه آبــی بـــیــاور **************** بود تا هـمـره من أشجـع الـنّـاس کجا و کی کنم من درد، احساس؟! ز چـشـم بَـد نـگـهـدارش خـدایـا که گردد خیمه غارت بعد عباس **************** نــبــاشـد ایـن وداع آخـــر مـن! بـگـفــتـا رازهــایـی مــادر مـن شود گـودال جمع پـنـج تن جمع نَهَـد بـر دامـنـش مـادر، سـر من **************** خـدایـا هم عـلیـمی هم خـبـیـری پذیـرفـتم هر آن چه میپـذیـری بـرای ما شـهـادت بـوده عـادت ولــی ای وای از داغ اسـیــری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در خروج از مدینه
شب سخت وداع است و دلم تنگ صدای ناله خـیـزد از دل سنگ خـدا حـافـظ خـدا حـافـظ، مـدیـنـه امـان از جــور و بـیـداد زمـانـه حرم شد از حـرم بـیرون شبـانه مـدیـنـه داد و بـیـداد از جــدایـی بـزن نـالـه بـه شـور نـیــنـوایـی دعـایـم بـود بر لب گـریـه کردم نگـه کردم به زینب گـریه کردم مدینه گِل کن از اشکت زمین را که من بُـردم گـل اُمُّ الـبـنـیـن را مـدیـنـه گــاهگـاهـی یـاد مـا کـن ز چشمانت روان اشک عزا کن شـب انـا الـیـه راجـعــون اسـت چه گویم روز عاشورا که چون است
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در خروج از مدینه
شـب و گریـه و چشـم بیـدار من به جز غمکسی نیست غمخوار من زمین، آسمـان، مـاه و سیـارگـان بـنـالـیــد بـر ایـن شـب تـار مـن من از بهـر محـبوب سر میبرم مدیـنه! رود جـان بـرون از تنـم چه سخت است از تو جدا گشتنم مـدینه! مـن و وصلِ معـبود من مدینـه! خداحافظ ای شهـر نور! غریبانـه امشـب شدم از تو دور سـلامـت کـنـد از سـر نی سـرم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید مبعث پیامبر اکرم صل الله علیه و آله
بـنــام خــدای جـهــان یـا مـحــمّـد بخـوان یا محمّد! بخـوان یا محـمّد بخـوان تا بداننـد کون و مکـان را خـدایـی بُـوَد لا مـکـان یـا مـحـمّـد تو نوحی خـلیلـی کـلیـمی مسیحی تویی منجی انـس و جان یا محمّد ز ما داوری، رهبری از تو زیـبد بـرافــروز بــا چــهــرۀ عــالـمآرا ببین و بخوان و بگو حـکـم ما را زمین را ز فیض رسالت صفا ده زمــان را بــه نــور نبــوّت بـیارا علــی روزهداری که با بذل نانش مـزیّــن کـند سـورۀ «هـل اتی» را که را زهـره تا مدح مـولا بگویـد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید مبعث پیامبر اکرم صل الله علیه و آله
نـور جهـانـگـیـر نـبـوّت رسید عـیـد بـزرگ بـشـریّـت رسیـد عـیــد رســول دو ســرا آمــده مـنـجـی عــالــم ز حــرا آمــده
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیامبر اکرم و پنج تن آل عبا (عید مبعث)
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود امـواج مـد واقـعـه تـا مـاه رفـتـه بـود هر یوسفی که پیرهنی از کمال داشت با طعن گرگِ حادثه در چاه رفته بود حتی زمین که دیر زمانی خروش داشت در خـلـسـۀ شکـفـتـن یک آه رفـته بود دختر طلای زنده به گوری به گوش داشت شیـطان به بزم مردم گمـراه رفته بود تـنـهـا به مـکـه بود که در جـادۀ حـرا مردی به شوق سیر الی الله رفـته بود آن مرد هم تو بودی و تکبیر زن شدی ذریّۀ حـقـیـقـی آن بت شـکـن شدی... پلکـت میان معـرکه شمـشیـر میکـشد چشم تو طرح حملۀ یک شیر میکشد حتی علی که جوشن او پشت هم نداشت میگـفـت در پـناه تو شمـشیـر میکشد خورشید رزمهای تو در خیبر و اُحُـد خـطی به قصههـای اساطـیـر میکشد دنـدان تو شکـست ولی بـاز هـم کسی از سـیـنـۀ تو نـعـرۀ تکـبـیـر مـیکـشد کمتر به کار شستن این زخـمها نشین انـگـار قـلب دخـتـر تو تـیـر میکـشد! تسبیح میشوی و دلت شوق و شور را چون دانههای نور به زنجـیر میکشد تـو مـظـهـر تـمـام صفـات خـدا شـدی شایـان سجده و صلـوات و دعـا شدی یک عمر شاهدی به دل باده نوش خود با اینکه خود پیالهای و میفروش خود خلقت که سختتر ز بنای مساجد است از چه دوباره سنگ گرفتی به دوش خود؟ این قدردانی و "فتبارک" ز کار توست یعنی که مرحبا بگو آخر به هوش خود! گـفـتـی کــمـی ز مــرتـبـۀ رازقـیّـتـت اما شدی دوباره خودت پردهپوش خود گفتند وحی، جلوۀ علم حضوری است آیا تو گوش میکنی آنجا به گوش خود؟ اینها که گفتهایم به معنای کفر نیست ماییم و باز مـرکب لفـظ چـموش خود ما را ببخش، جـز تب حـیرت نداشتـیم ما واژه غیر وحدت و کـثرت نداشتیم ارزانـی کـمـال تـو، قـلـب سـلـیـم بـود مستی هـر پـیـامبـر از این شـمـیـم بود آنجا که شـرح خـلـقت آدم نـوشتـه شد وصف تو در کتاب به خلق عظیم بود مردی به نام احمد، ازین راه میرسد این حـادثـه، نـوشـتـۀ عـهـد قـدیـم بود کوری چشم ظلمت شب راهه، مثل نور تـنـهـا نـگــاه آیـنـهات مـسـتـقـیـم بــود فرعون نفس ساحر ما را چه خوش گرفت مـحـو عـصای معـجـزۀ تو کـلـیـم بود پَر زد خدیجه همچو ابوطالب از حرم آن فصل، فصل هجرت دو یاکریم بود این زخمها به سینۀ تو غالب آمده است دشوارتر ز شعب ابیطالب آمده است خورشیدی است جلوۀ هفت آسمان تو تـوحـیـدی است سیـرۀ پـیـشیـنـیـان تو آن عرشیان که سجده به آدم نـمودهاند بـوسـیـدهانـد بــا صـلـوات آسـتـان تـو با آنکه صبر نوح به نفرین گشود لب غیر از دعا نخواست بر امّت، زبان تو جـدّت اگر چه لایق وصف خـلیـل شد شـد واژۀ حـبـیـب سـزاوار جــان تــو بر اسب باد بود سلیـمان، ولی نداشت تیری که داشت لیـلة الاسـرا کـمان تو موسی اگر برای تکـلّم به طـور رفت شـد آسـمـان هـفـتـم حـق مـیـزبـان تـو بـا گـردبـاد خـاک، اگـر آســمـان رود کی میرسد به پـلهای از نـردبان تو؟ نـورت چو آفـتاب در آفـاق جلوه کرد از سینهات مکـارم اخـلاق جلـوه کرد کـردیم در حـریـم تو دست دعـا بـلـند ای آنکه هـست مـرتـبهات تا خـدا بلند بر دامن شـفـاعـت تو چـنـگ میزنـد دستی که کـردهایـم بـه یـا ربـنّـا بـلـنـد خورشیدی آن قدر که به جسمت نمانده است حـتـی نـسـیـم سـایـۀ کــوتــاه یـا بـلـنـد هـمـراه دستههـای گـل یـاس، میشود نـام تو از صـلابـت گـلـدستـهها بـلـنـد کـفر از هـراس موج تو نابـود میشود هرچند چون حـباب شود از هـوا بلـند این جمع را بگو که به تحقیر کم کنند از پشت حجـرههای جهالت صدا بلـند حـتـی خـیـال دوری اگـر بـال گـسترد حـنـانـهایـم و نــالـۀ مـا در قـفـا بـلـنـد ما را به حـال خویش مبـادا رها کنی! این کار را؛همیشۀ رحمت، کجا کنی؟ تحـسـیـن آیـههـای خـدا را خـطـابهـا مـسـت شـراب لــم یـلـد تـو خـرابهـا مـنّـت نـهـاده است خـدا بـعـثـت تو را یعنی برای عکس تو تنگ است قابها از بس شکـفـته باغ دعـا زیر پلک تو دارنـد اشـکهـای تو عـطـر گـلابها پیـشی مگـیر این همه در گـفـتن سلام شرمـنـده میشونـد ز رویت جـوابها از غصهها محـاسن پـاکت سپـیـد شد؟ یا پـیـر میشـونـد بـرایت خـضابها؟ بس نیست اینکه پات ورم کرده از نماز؟ مگذار حسرت این همه بر چشم خوابها! ما را به روز واقـعـه تـشنه رها مکن تا هست مـهـر دخـتـر پـاک تـو آبها امـواج شـوق، ساحـل امن تو دیـدهانـد «آرامش است عاقـبت اضطـرابها» فاسق شگفت نیست به عاشق بدل کنی وقـتی که بالّتی هی اَحْسَنْ جَـدَل کنی! با آنکه خلقـت است طفـیـل امیریات دم میزنی به نزد خـدا از فـقـیریات حتّی به کـودکی ز خـدا جـلـوه داشتی خورشید، خانه داشت به دندان شیریات با آنکه تاج و تخت سلیمان هم از خداست معراج میرویم ز فـرش حصیریات کمتر به شرح سورۀ هـود آستـین گشا میتـرسم آیهها ببـرد سمت پـیـریات آفــاق را چــو آیـۀ انـفـاق زنــده کـرد از پـابـرهـنـگـان خـدا دستـگـیـریات با آنکه ناز میدمـد از سر بـلـندیات شوق نماز میچکد از سر به زیریات کوری چشم سامری از جنس نور هست هارونترین وصّی خدا در وزیریات وقتی سخن ز لطف بهار ولی شکـفت بر غنچـۀ لـبـان تو نام عـلـی شکـفـت دنـیـا شـنـیـد نـام عــلـی را بـهـار شـد چابکترین غـزال فضیلت شکـار شد با آنکه آفـتـاب تو سایه نـداشتـه است خـورشیـد آن امام تو را سـایـهوار شد از چـشمۀ حـماسۀ تو آب خـورده بود برقـی که مـیهـمـان تب ذوالـفـقـار شد آری برای مرحب و عمرو بن عبد ود حتی شکست خوردن از او افتخار شد هر چند برکه بود در آغاز خود غدیر جـوشیـد و رودخـانـه شد و آبـشار شد آن صبح بر محاسن او خون نشسته بود؟ یـا بـاغ یـاس چـهـرۀ او لالـهزار شد؟ شمـشیر را به فرق عـدالت نـشانـدهاند چیزی مگر ز مزد رسالت نخواندهاند؟ آنجا که جلوههای شب قـدر پر گشود اوصاف کـوثـر تو در آفـاق رخ نمود در شـرق آسـمـانی پـهـلـوی دخـتـرت خورشید بوسههای تو گرم طلوع بود وقتی که عطر فاطمه آهنگ باغ داشت شوق قناری لب تو داشت این سرود: بر روشنـای خـانـۀ هـارون من سـلام بر دامن طلـوع حـسین و حـسن درود حتما پس از تو دختر تو داشت احترام! حـتما مدینه فـاطـمـه را بعـد تو ستـود یک مژدۀ تو فاطمه را شاد کرده بود: تو زود میرسی به من ای بیقرار، زود این چند روزِ دخـتر تو چـند سال بود دلــتـنـگ نــام تـو ز اذان بــلال بــود بـاغ تو بـا دو یـاسـمـن آغـاز میشـود با غـنچـههـای نـستـرن آغـاز میشود آری، بـقـای دین تو با هـمـت حـسیـن در شـور نهضت حسن آغـاز میشود آیات از عـقـیـق لبـش شـهـره میشود راه حـجـاز از یـمـن آغــاز مـیشـود! درصبح صلح او که پُر از عطر کربلاست هفتاد و دو گل از چمن آغـاز میشود صلحش اگر چه ختم نمیشد به ساختن از هُرم طعـنه سوخـتـن آغاز میشود این غصه بعد مرگ به پایان نمیرسد این داغ، تـازه از کـفـن آغـاز میشود آنقـدر تـیـر بـوسه به تـابـوت میزند تا خـون ز صفحۀ بـدن آغـاز میشود آری تـنی که از اثـر زهـر شـد کـبـود ای کـاش در کـنـار مـزار تو دفن بود ما ماندهایم و معنی مکـتـوم این کتاب ما ماندهایم و مستی معصوم این شراب تا هفت پرده راز حـسینت عـیان شود گـفـتـیم هـفـت مرتـبه تکـبـیر با شتاب پایـین ز منـبر آمدی، آغـوش واکـنـان یعنی دلت نداشت به هنگام گریه، تاب این نور از تو بود که بر شانهات نشست جـز آفـتـاب جـای نـدارد بـر آفـتــاب! حـتما ز فـرط بـوسـۀ بیوقـفـۀ تو بود که بر لب حسین نمانده است هیچ آب! حـتـی به وقـت مـرگ اجـازه نـدادهای از سینهات جدا شود آن عطر و بوی ناب حـالا نگـاه کن که ز صحـرای کـربلا اینگونه، دختر تو، تو را میکند خطاب: این کشتۀ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست نامت هزار مرتبه از قلب و جان گذشت آری مگر ز یاد خدا میتوان گذشت؟ هر تازه لقمهای که به دست فقیر رفت از سفـرۀ کـرامت این خـانـدان گذشت حـتـی مـنـارههـا همه در وجـد آمـدنـد وقتی که نامت از سر باغ اذان گذشت دیگـر چگـونه بین زمین تـاب آوری؟ وقتی بُراقت از سر هفت آسمان گذشت در اشتیاق روی تو از جان گـذشتهایم دنیا غم تو نیست که نتوان از آن گذشت دیـدیـم بستر تو و گـفـتـیم که چه زود باید ز پـیـش آن پدر مهـربـان گـذشت گیرم که باغ زنده بماند در این خـزان آخر چگونه میشود از باغبان گذشت؟ چون حمزه تا همیشه کـنار اُحُـد بمان آه ای پـدر کنار یـتـیـمـان خـود بـمـان
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مبعث پیامبر اکرم صل الله علیه و آله ؛ مدافعان حرم
دمید ماه رجب رویتـش مبارک باد به دوستان خـدا نعـمتش مبارک باد نـزول بارقـۀ رحـمـتش مبـارک باد محـمـد آمده و بـعـثـتـش مبارک باد که بعثتش حرکت داد چرخ هستی را که هجرتش برکت بود حق پرستی را سپـیـده دم ز حـرا آفـتـاب برخـیـزد فروغ رحمت حق بیحجاب برخیزد ز صخره صخرۀ آن عطرناب برخیزد سحر که شهر خدایان ز خواب برخیزد امین مکـه رهایی ز مستـیـش بدهـد نـویـد مذهب یـکـتا پرستـیـش بدهـد الا چو کعبه سرافـراز ای ابوطالب به شکر سفره بیـانداز ای ابوطالب به نظم شهـر بـپـرداز ای ابـوطالب به خیل طایـفه کن ناز ای ابوطالب که پروریدۀ دستت پیامبر شده است یتـیم مکه بر مکـیـان پدر شده است بزرگ مرد چهل ساله با رُخی چون ماه رسیده است و به راز پیمبری آگـاه دهند تهـنیـتش زآنچه بگذرد در راه به این ندا که محمد تویی رسول الله بشارتی که عـمـو زادۀ خـدیجه دهد امـیــد بــر دل آزادۀ خـدیـجـه دهــد نفس کشیدن او نکهت خدایی داشت برای خسته دلان مژده رهایی داشت به درد مردم محروم آشنایی داشت که در جهان عرب اینهمه فدایی داشت خلوص وصبرو رضا را زبس به کارگرفت به نیم قرن جهان را در اختیار گرفت خـلیل نیست ولی برخـلیـل نـاز کند به روی عـالم درهای عـلـم باز کند کـلیـم پیش رخـش سجدۀ نـیـاز کـند مسیح پشت سر مهـدیش نـمـاز کـند نـظـر ز آمـدن انــبـیـاء والا اوسـت بزرگ معجزۀ نون والقـلم با اوست کسی که عـالم ایجاد بیقـرارش بود جـوامع بـشریت در انـتـظارش بود رسید و وحدت و آزادگی شعارش بود چو حُسن خلق سلاحی دراختیارش بود محـمد آمد و آورد هرچه خوبی بود کتاب او در حکمت به روی خلق گشود کجاست غیرت عمار و عزم سلمانش که زنده گشت مدائن ز عدل و ایمانش کجاست منطق بوذر عـلیه عثمانش که کُشت دشمن دین را به تیغ بُرهانش اگر به راه بـزرگـان دین برآمـدهایم به کـاخ های مجـلـل چرا در آمدهایم مدیـنه از تو به بیت الحـرام مینازد حرم ز فیض تو بر هر مقام مینازد خـدا ز بـنـدگـیـت بر انـام مـینـازد عرب ز نام تو بر خاص و عام مینازد ولی دریغ که این افتخار پوشالی است تمام دعوی اهل حجاز تو خالی است ازاین قبیله که بر خاص و عام حمله کنند گهی به کوفه وگاهی به شام حمله کنند به مسلمین یمن صبح و شام حمله کنند بعید نیست به بیت الحرام حمله کنند خدای قدرت خود را کشیده بر رخشان مدافـعـان حـرم میدهـند پـاسخـشان مـدافـعـان حـرم بـاور عـلـی دارنـد به پیش دیدۀ خود خـیـبرعـلی دارند جهاد نامـهای از دخـتر عـلی دارند امید مرحمت از هـمسر عـلی دارند قسم به فاطمه محبوب قلب فاطمهاند مدافــعان حـرم زینبی تر از همهاند
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() عید مبعث پیامبر اکرم صل الله علیه و آله
جـلـوهای از رخ معـشوق به ما تابـیده نوری از جنس خدا در همه جا تابیده مکّه روشن شده، خورشید حـرا تابیده ای خـدیجـه پـدر فـاطمه آمد، صلوات دست پُـر آمده امـروز محـمد صلوات آمد از سمت حرا، نور نبوّت به جبین آمد از سمت حرا، قـاری قـرآن مبـین آمد از سمت حـرا، مرد پـیام آور دین او که مسرور میآید، شده پیغـمبرمان أشـهَـدُ أَنَّ مـحـمـد شده پـیـغـمـبـرمـان او که از روز نخستین و ازل احمد شد او که در غار حـرا، مـنتخب ایزد شد شد حرا میکدهاش، مستِ می سرمد شد جبـرئیـل آمده و جام نـبـوّت در دست تا که با خواندن قرآن نبی گردد مست نزد او چهرۀ ابلیس حضیض است چقدر وحی از غنچۀ لبهاش لذیذ است چقدر این نبی نزد خداوند عزیز است چقدر خاص بوده که به او سورۀ کوثر دادند خوش بحالش، که به او حیدر صفدر دادند او رسول است و شده حرف حسابش قرآن هدیهاش بر همه توحید پرستان، ایمان آمـده تـا که بـسـازد ز گِـل مـا انـسـان مـا اگـر مـاه خـدا، مـاه مـحـرم داریـم از سـر سـفـرۀ پیـغـمـبـر خـاتـم داریم مصطفایی که به جز زجر ز کفار ندید از یَـد بـولهـب مـکــه کــم آزار نـدیـد دور خود یار، به جز حیدر کرار ندید روی غمهاش به جز فاطمه مرهم نگذاشت سنگ دشمن به لبش خورد، ولی کم نگذاشت آمـده تا کـه بـتـی قـبـلـۀ مــردم نـشـود کعبه از لات و هـبل، غـرق تألّم نشود کعبه خود سنگ نشانیست که ره گم نشود به خداوند، به قـرآن و به جان ثقـلـین قـبـلۀ اصلی عـشاق جهان است حسین
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مناجات با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم (عید مبعث)
آقا اگـر به بـزم تو مـهـمـان نمیشـدیم اینگونه عاشقانه غـزلخـوان نمیشدیم اخلاق نیک تو همه را جذب کرده است بیمهر تو که صاحب ایمان نمیشدیم قـطعـا اگر که خـتم رسـالت نمیشدی ما مفـتخـر به مذهب سلـمان نمیشدیم در جـهـل مـانـده بود تـمـامی عـقـلها حـتما اگـر که پـیـرو قـرآن نـمیشدیـم تو روشـنـای مشـعـل سـبــز هـدایـتـی نـقـل مـحـافـل هـمـۀ مـا کـلام تـوسـت شیریـنی دهان رطب ذکـر نـام توست هر کس نرفـت راه تو گمـراه میشود روشنگـر مسیـر حـقـیـقی پـیام توست بـاید به سـیـرۀ عـمـلیات عـمـل کـنیم راه سـعـادت بـشـریـت مــرام تـوسـت جـایی که جبـرئـیل هـم آنجا نـمیرسد اوج هـمـیـشـگـی بـلـنـدای بـام تـوست دل زنده شد به عشق تو چیزی که بیگمان ثبت است بر جریده عالم؛ دوام توست امشب بخوان به نام خدایی که منجلیست
: امتیاز
|